لیانالیانا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

شکلات

اولین حمام لیانای نازنینم در آغوش مادر جون سیما

    لیانای مادر شیرینتر از جانم    نازنین تر از زندگیم  این روزها که تو هستی  قلب من سرشار است از آیه های خداوندی... پرم از نیایشهای عاشقانه با معبودی که تو را به دامان من بخشید... شور حضور تو اینجا در آغوش من  تلخی تمام آن ایام دشوار را به یکباره شیرین کرد... روزهایی که سخت بود و سخت گشت ... روزهای دلتنگی و دست تنگی ... دخترم با تو تنها به تو می اندیشم... به شادیهای که در انتظار ماست... سیبهایی  که گاز خواهیم زد... جاده هایی که  خواهیم دوید ... من وبابا و تو در سایه خدای خوب. ...
4 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

مدتهاست ننوشته ام... دختر زیبای مردادی ام... از روزهای آزمایش که گذشتم و شوق دریافتن اینکه تو به سلامت در من رشد می کنی به روزهایی رسیدم که ناگهان در من لرزیدی و قصد آمدن زود هنگام داشتی و بعد هم روزهای دلشوره که تو ظریفتر از آن مانده ای که باید ... از تمام سختیهای آن روزها و استرسها و دلشوره ها و ... که گذشتم... روز موعود رسید... 16 مرداد1392.قلبم در دستهایم می تپید.. تمام طول راه تنها به این فکر می کردم که خداوند نازنینم را به سلامت در آغوشم نهد.در باور من تنها یک چیز می گنجید... تو باید به سلامت به دنیا بیایی... باید ... چشمهای من باز باز بود و انتظار می کشیدم که صدای تو را که نوید سلامتی ات بود از پشت پرده بشنوم... انگار زمان متوقف...
1 دی 1392

نجوای مادرانه

فرزندم عزیز تر از جانم... حرفهای مادرانه ام ،چون نجوای پنهانی میان من و تو ، همراهت زندگی را خواهد پیمود... مثل نوری که در تاریکی دشواریهای زندگی از روزنه ای گم خواهد تابید و راه را به تو نشان خواهد داد... با عشق... و تو فرشته کوچک من! به یاد داشته باش مرا که در گوشه ای از قلبت نشسته ام ودر گوش دلت نجوا می کنم که هرگز در کشاکش سختیهای زندگی ترسی به دل راه مده چرا که هیچ چیز سخت تر از آنی نیست که تصور می کنی پس با توکل ،صبر و استقامت و اندیشه بر همه مشکلات پیروز شو و بدان این خاصیت زتدگیست که روح تو را چون تکه سنگی خام در گذر سختیها می تراشد تا تندیسی شوی زیبا و با شکوه... فرزندم!من ایمان دارم که روزی تو را تحسین خواه...
11 مهر 1392

در انتظار جواب آز مایش پی ان دی

من اشک نمی ریزم... بغض نمی کنم...من لبخند می زنم ...با امید...  هر روز لمست می کنم ... می بوسمت ... استشمامت می کنم با هر نفس در خود...در تمام لحظه هایی که دردی می آید و می رود...  و قلبت می زند... من فراموش می کنم که منتظرم... من این روزها را با فراموشی می گذرانم...  زیر بر آمدگی دلم تو هستی... . من می دانم سالم هستی... و سالم زندگی خواهی کرد...من ایمان دارم که تو را هیچ گزندی تهدید نمی کند... چرا که تو در منی و عشق من به تو آغوشیست که رهایت نمی کند.  
27 دی 1391

اولین روز مادری...

سلام فرشته کوچکم! به جان و روح و جسم من خوش آمدی... به زندگی ما خوش آمدی... لمست می کنم وقتی که روی پوست خود دست می کشم... می دانم دیگر قلب کوچکی در اعماق من پا به پای قلب من می تپد...تو آمدی... تو در منی و با من نفس می کشی...احساست می کنم ... هستی و من انگار سالهاست که می شناسمت ... شوق در من موج می زند... میل به در آغوش کشیدنت... می خواهمت...این اولین روز مادریست! این اولین روز مادریست. ٢٤/٩/١٣٩١ ...
6 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شکلات می باشد